دانشنامه ناریا
پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
تاریخ امروز:
نوشته ها:
درباره ناریا:
در صورتی که مطلب مورد نظر خود را در ناریا پیدا نکردید از جستجوگر سایت برای یافتن آن تلاش کنید.



new-jokes-are-not-funny-and-d

یه روز مامانم خونه نبود بابام غذا درست کرد . ماشاالله همه غذا رو سوزوند. اومدیم با مرام بازی دراریم تا آخر غذا رو خوردم . وقتی غذا تموم شد بابام برگشته میگه تموم شد؟میگم اره،مگه مشکلیه؟میگه دِ نـَـه دِ خاک بر سر از قحطی برگشتت الحق که آشغال خوری بچه .

****************************

متصدی بانک : خانم بریزم به حساب جاری تون ؟!!

زن :دِ نـَــــــــــــــــــه دِ الهی جاریم بمیره! بریز به حساب خودم…

**********************************

به خواهرم میگم دعا کن برام ، دعای بچه ها زود اجابت میشه میگه :دِ نـَـه دِ اگه دعای بچه ها اثر داشت ، وقتی که من شیش سالم بود و تو اون عروسکمو شیکوندی ، باید میمُردی !!

**********************************

چاه کنه داشت چاه میکند بعد از چند روز صاحبش بهش گفت : حاجی تعطیلش کن این زمینی را که برای ما میکنی که آب نداره ؟ گفت : دِ نـَـه دِ برای شما آب نداره واسه من که نون داره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

************************************

هر ۳۹ روز یکبار یادی از دوستاتون بکنید فکر کردی برا دلتنگی میگم؟

دِ نه دِ برای این میگم که اگه مرده بود اقلا به مراسم چهلمش برسید!

********************************

طرف مدارکشو داده واسه ترجمه که اقدام کنه واسه خارج.!.!.! بعد اومده خونه ما میگم چایى میخورى یا شربت؟؟؟ میگه قهوه اسپرسو اگه دارى بیار !!!!!!!!!!!!!!! تو دلم گفتم :دِ نـَـه دِ هفته پیش که خاکشیرو با کاسه سر میکشیدى یادت نیست؟؟

********************************

حموم بودم، مامانم می زنه به در می گم بـــله ؟ می گه حمومی ؟ می گم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اینجا لندنه، صدای منو از رادیو بی بی سی می شنوی.

میگه : دِ نـَـه دِ در زدم بگم مهمونها اومدن دختراشون هم رفتن تو اتاقت داران با کامپیوترت کار میکنند ، لباس و حوله ات رو هم از پشت در برمیدارم که امشب رو لندن بمونی تا فهم درست جواب دادن رو یاد بگیری، آها یه چیز دیگه احتمالا آبگرمکن رو هم خاموش میکنم

********************************

با حالت افسرده نشستم زانوهام و جمع کردم تو بغلم…میگم مامان…من که انقدر بدردنخور نبودم…من که انقدر حال بهم زن و دوست نداشتنی نبودم….مامانه بغلم کرده میگه : آخی…نازی…دِ نـَـه دِ بودی تازه فهمیدی !

********************************

با شلوارک اومدم تو جمع پیش داداش زن داداش بابا مامان…. داداشم میگه برو شلوار بپوش… میگم پس این چیه؟ میگه دِ نـَـه دِ زشته جلوی زن من با شرت بگردی.

********************************

رفتم داروخونه به یارو میگم شامپو ویتامینه میخوام! طرف با یه قیافه حق به جانب که مثلا خیلی حالیش میشه و من چیزی حالیم نیست ، به یه حالتی غمزه مانند میگه شامپو واسه موهات دیگه؟

دِ نـَـه دِ شامپو ویتامینه واسه فرش میخوام که گل هاش سریع رشد کنن

********************************

زن در حالی که در آینه نگاه میکنه به شوهرش میگه:

من جدیدا خیلی وحشتناک، چاق و زشت به نظر میرسم.. لطفا یه چیز خوب بگو یه کم حالم بهتر بشه

شوهر: دِ نــــــــــــــــــَـــــ ـــه دِ بیناییت فوق العادست عزیزم

***************************************

‎طرف میره عروسی میبینه همه موبایل به کمر بستن . اونم یه کاغذ لوله میکنه میبنده به کمرش . یکی بهش میگه یه کاغذ گیر کرده به لباست, طرف میگه د نه د این فکسه

***************************************

یک شب رفته بودم خونه خالم ، اومده میگه چیزی لازم نداری؟ میگم نه ولی ای کاش مسواکم هم آورده بودم. برگشته میگه دِ نـَـه دِ خاله جون این که ناراحتی نداره ما این جا یک مسواک داریم مخصوص مهمون الان بهت میدم باهاش بزن !!!

شادی در ۴ - دی - ۱۳۹۳

پاسخ دادن