دانشنامه ناریا
سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
تاریخ امروز:
نوشته ها:
درباره ناریا:
در صورتی که مطلب مورد نظر خود را در ناریا پیدا نکردید از جستجوگر سایت برای یافتن آن تلاش کنید.



خود را دلقک دیگران نکنید!

خود را دلقک دیگران نکنید!
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، در فرمایشات خود نسبت به آثار و عواقب زیان بخش خنده زیاد، فراوان هشدار داده اند که توجه شما را به پاره ای از این روایات جلب می کنیم:
زیاد خندیدن:
۱ـ موجب حقارت انسان در قیامت مى شود.

این مطلب در حدیث امام باقر(علیه السلام) گذشت که فرمودند: «کَثْرَهُ الضّحکِ تَتْرکُ العَبد حقیراً یومَ القیامه».۱

 

۲ـ موجب مرگ قلب مى شود.

رسول گرامى(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «اِیّاک وَ  کَثْرَهَ الضّحکِ فانّه یُمیتُ القلب»: «از خنده زیادى بپرهیزید که قلب را مى میراند».۲

مولى على(علیه السلام) نیز فرمودند: «کَثُرَ ضِحْکُه مات قَلبُه»: «کسى که خنده اش زیاد شود، قلبش مرده است».۳

 

۳ـ موجب محو ایمان مى شود.

رسول گرامی(صلی الله علیه و آله): «کَثْرَهُ الضِّحَکِ یَمحُو الایمان»: «خنده زیاد ایمان را محو مى‌کند».۴

۴ـ موجب از بین رفتن هیبت و وقار انسان مى شود.

مولى على(علیه السلام) مى فرمایند: «مَنْ کَثُرَ ضِحْکُه ذَهَبَتْ هِیْبَتُه»: «کسى که خنده او زیاد شود، هیبت و اُبهّت او مى رود».۵ در جاى دیگر مى فرمایند: «کثره ضحک الرجل تُفْسِد وَقارَه»: «زیادى خنده مرد، وقار او را فاسد مى کند».
۵ـ خنده زیاد موجب وحشت همنشین و زشت کردن رهبر و رئیس مى شود.

امام متقیان على (علیه السلام)مى فرمایند: «کثره الضحک یوحش الجلیس و یَشین الرئیس»:۶ خنده زیادى اعتماد دوست و همنشین انسان را نسبت به انسان کم و موجب وحشت او در همنشینى مى شود»، زیرا زیاد خندیدن مناسب انسان عاقل و متین نیست و موجب بی وقارى رهبر مى گردد.
۶ـ خنده مستانه موجب گریه در قیامت و گریه بر گناه مایه سرور و خنده در قیامت است.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «کم ممّن اکثر ضحکه لاعبا یکثر یوم القیامه بکاؤه و کم ممّن اکثر بکائه على ذنبه خائفا یکثر یوم القیامه فى الجنَّه سروره و ضحکه»: «چه بسیار از کسانى که خنده را از روى بازى و شوخى زیاد کردند و روز قیامت گریه آنها زیاد است و چه بسیار از کسانى که گریه بر گناهشان را از روى ترس از مقام خداوندى زیاد کردند و در روز قیامت در بهشت، سرور و خنده آنها زیاد مى شود».۷
آرى از خنده مستانه و قهقهه بپرهیزید، و بالاتر از این خود شما نیز سخنى نگوئید و کارى نکنید که دیگران این گونه بخندند به اصطلاح خود را دلقک بى خبران نکنید!
رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «انّ الرجلَ لَیَتَکّلمُ بالکلمه فى المَجْلس لیَضْحَکَهم بها فَیهوى فى جَهَنَّم ما بین السماء و الارض»: «مردى در مجلسى به کلمه اى تکلم مى کند، تا حاضرین را با آن کلمه بخنداند ولى خودش در جهنم میان آسمان و زمین رها مى شود».۸

در جاى دیگر فرمودند: «واى بر کسى که سخن مى گوید و دروغ مى گوید، تا عده اى را بخنداند، واى بر او واى بر او!»۹

 

مولى على(علیه السلام) مى فرمایند: «اِیّاکَ اَنْ تَذْکُرَ مِنَ الکَلامِ ما کانَ مُضْحکاً و ان حکیتَ ذلک عن غیرک»: «بپرهیز از ذکر کردن کلامى که خنده آور باشد، گرچه از دیگرى آن را حکایت کنى!»۱۰

 

امام صادق(علیه السلام) نقل مى کنند، در مدینه در زمان امام سجاد (علیه السلام) مردى بود یاوه گو که کار او خنداندن مردم بود.

امام سجاد(علیه السلام) فرمودند: این مرد مرا خسته کرده که به او بخندم، روزى آن حضرت با غلامان عبور مى کردند و این مرد آمد و عباى حضرت را از پشت سر برداشت و رفت، حضرت ملتفت نشدند، ولى غلامان ملتفت شده و او را دنبال کرده و عباء را از او گرفته و نزد حضرت آوردند، حضرت فرمودند این که بود، گفتند: این مرد یاوه گو و مزاح کننده اى است که مردم را مى خنداند، فرمودند به او بگوئید: «انّ لِلّه یوماً یَخْسُرُ فیه المُبْطِلُون»: «براى خداوند روزى است که افراد یاوه گو در آن روز در خسران و زیانند!» ۱۱

 

مولى على(علیه السلام) در جمله بسیار جالبى مى فرمایند: «وَقِّرُوا اَنْفُسَکِم عَنِ الفُکاهات و مَضاحِکِ الحکایات و محالّ التُّرَّهات»: «وقار خود را نسبت به فکاهیات و حکایات خنده آور و محلهائى که سخنان باطل گفته مى شود حفظ کنید»۱۲ و با زیاده روى در اینها شخصیت خود را خدشه دار مگردانید.

مرحوم الهى، در ذیل این فراز «و ان ضحک لم یعل صوته» چنین مى سراید:
 و گـر خنــدد چـو گل خندد در این باغ
 نـه آشـوب افکند در باغ چون زاغ
غـنـچـه لــب گشـایــد در تـبــسّـــم
کــه آرد بـلــبــلان را در تـــرنّــــم
کـه لبخند نهـان خوش چون ربا بست
چــو خنــده صبحـدم کز آفتابست
لب خندان خوش است اما نه چندان
گــل از خـنــده خـزان گرد ببستان
بـخـنــد اى نــازنــیــن لیـک بیندیش
که لـبـخـنــد فزون دل را کند ریش
بـبــیــن در قـهـقـهــه کبـک خرامان
که چشم باز بر وى گشت خندان

 

—————————-
حکایت

شنیــدم طـــرفـــه کبـــک کـوهسارى
خـرامـــان بـــود چـــون زیـبــا نــگــارى
بــه خنده کوه را رقصان همى خواست
نشاطش مى فزود و غصّه مى کاست
بــه دشت از قهقـهه آن کبـــک دلـشاد
ز بالا، شاهبـــازى دیــــــده بــگشـــاد
گـرفت آن کبــک خنـــدان را بـه چنگـال
ز بــهــر طعـمه بـشکستــش پـر و بال
مـبـــادا نــــاگــهـــان بـــــاز شکــــارى
کنـــد بــــازى بـــه کبـــک کـوهسارى
در این محفل تو چون شمع اى خردمند
به جان سوز و به لب آهسته مى خند
کـه مــى تـــرســم ز لــبــخــند فزونت
فلــک چــون غنچـه سازد غرق خونت

شادی در ۲۴ - آبا - ۱۳۹۴

یک دیدگاه تاکنون

  1. مطلب بسیار خوبی بود.
    موفق باشید

پاسخ دادن