دانشنامه ناریا
جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
تاریخ امروز:
نوشته ها:
درباره ناریا:
در صورتی که مطلب مورد نظر خود را در ناریا پیدا نکردید از جستجوگر سایت برای یافتن آن تلاش کنید.



نوشته های مربوط به دسته ‘سرگرمی’

سفر این مرد با ماشینش (طنز) اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می‌کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می‌توانم شب را اینجا بمانم؟ »رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب هنگام وقتی مرد می‌خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود […]

نوشته شده توسط شادی در مهر - ۱۲ - ۱۳۹۳ ارسال دیدگاه خواندن ادامه نوشته
سخنان زیبای جیدو کریشنامورتی

چنانچه شما حسود باشید، معلوم است که این احساس شما عشق نیست. اگر شما در ترس و نگرانی به سر ببرید، روشن است که در حالت عشق نیستید. وفتی کسی را زیر سلطه و نفوذ خود در می آورید، این دیگر عشق نیست. وقتی از عشق صحبت می کنید و به اداره می روید و دیگران را اذیت می کنید، این هم عشق نیست.

نوشته شده توسط شادی در مهر - ۱۰ - ۱۳۹۳ ارسال دیدگاه خواندن ادامه نوشته

وقتی که تمایلات و هوس های نفسانی غلبه کند و از عقل سلیم به قضاوت و داوری استمداد نشود آدمی به دنبال لذایذ آنی و فانی می رود و آینده را به کلی فراموش می کند . برچنین فردی اگر خرده بگیرند و او را به مآل اندیشی و تامین سعادت آینده اش موعظه کنند شانه را بالا انداخته با خونسردی و بی اعتنایی پاسخ می دهد : « دم غنیمت است ، چو فردا شود فکر فردا کنیم . […]

نوشته شده توسط شادی در مهر - ۴ - ۱۳۹۳ ارسال دیدگاه خواندن ادامه نوشته

یه روزی یکی پیاده از شهر به ده می رفت ظهر شد و گرسنه شد و زیر درختی نشست و لقمه ای رو که زنش برای تو راهی براش گذاشته بود رو بیرون اورد تا بخوره. هنوز لقمه اولو دهنش نگذاشته بود که سواری از دور پیدا شد. مرد طبق عادت همۀ مردم بفرمایی زد و از قضا سوار ایستاد و گفت: رد احسان گناهه از اسب پیاده شد و به این طرف و اون طرف نگاه کرد و چون […]

نوشته شده توسط شادی در شهر - ۲۷ - ۱۳۹۳ ارسال دیدگاه خواندن ادامه نوشته

  از وقتی که خودم را شناختم، سنگینی دماغی بزرگ و پف کرده را بر روی صورتم احساس کردم. با رشد من بر وسعت و بی ریختی آن اضافه می شد. دماغی خشن باسورا خهای بزرگ، ویژگی مشخصه ام بود. در دوران راهنمایی تحصیلی، از نظر کوچک و بزرگ مدرسه به داشتن لقب گوریل مفتخر شدم. این لقب حتی در دفتر حضور و غیاب نیز به چشم می خورد. دوران دبیرستان اوضاع متفاوت شد و متلک ها هدفمندتر و زهردارتر […]

نوشته شده توسط شادی در شهر - ۲۳ - ۱۳۹۳ یک دیدگاه خواندن ادامه نوشته

خانواده عروس : کبریت ؟! کبریت برای چی!؟ مادر داماد : والا پسرم می خواست سیگار بکشه… خانواده عروس : پس داماد سیگاریه….!؟ مادر داماد : سیگاری که نه.. والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سیگار می چسبه… خانواده عروس : پس الکلی هم هست..!؟ مادر داماد : الکلی که نه… والا قمار بازی کرده و باخته ! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش بره خانواده عروس : پس قمارم بازی می کنه…!؟ مادر داماد : آره… دوستاش […]

نوشته شده توسط شادی در شهر - ۱۸ - ۱۳۹۳ ارسال دیدگاه خواندن ادامه نوشته

پیامک زد شبی لیلی به مجنون که هر وقت آمدی از خانه بیرون بیاور مدرک تحصیلی ات را گواهی نامه ی پی اچ دی ات را پدر باید ببیند دکترایت زمانه بد شده جانم فدایت دعا کن مدرکت جعلی نباشد زدانشگاه هاوایی نباشد وگرنه وای بر احوالت ای مرد که بابایم بگیرد حالت ای مرد چو مجنون این پیامک خواند وارفت به سوی دشت و صحرا کله پا رفت اس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی که می خواهم […]

نوشته شده توسط شادی در شهر - ۱۸ - ۱۳۹۳ ارسال دیدگاه خواندن ادامه نوشته

شنبه می گویم : استادمان گفته دانشجویی که پست الکترونیکی نداشته باشد دانشجو نیست. می گوید : استادتان غلط کرده ؛ مگر ما دانشجو نبودیم ؟! می گویم : پدر جان ! شما که تا سیکل بیشتر درس نخواندید ؛ در ثانی من دو ماه است که تمرین ننوشتم ! می گوید : اولا سیکل آن زمان معادل دکترای الان است ، دوما پس این دو ماه چه غلطی می کردی ؟! می گویم : هیچ ! فقط استادمان تمرین […]

نوشته شده توسط شادی در شهر - ۱۲ - ۱۳۹۳ ارسال دیدگاه خواندن ادامه نوشته